کتاب حاضر داستانی آموزنده است که در آن ماهیگیر در جریان خرید از یک فروشگاه متوجه سردرگمی فروشنده جوان میشود. جوان در پی یافتن راهحلی برای عبور از بحران کاری و خود تلاش میکند. ماهیگیر چون عطش یادگیری جوان را میبیند تصمیم میگیرد برای پیشبرد کسبوکارش یاریاش کند. این گفتوگوها منجر به انتقال یک سری اطلاعات مهم و کاربردی و بالا رفتن میزان فروش و رضایتمندی مشتریانش شد. در داستان میخوانیم: «فروشندهای جوان در کوچهای مغازه لوازم الکتریکی باز کرده بود. ده ماه از شروع کار او میگذشت خریدهای لوازم اولیه، تجهیز مغازه و دیگر هزینهها، تقریباً تمام پساندازش را به پایان رساند».